✍️مریم چراغیان
تو آلبومم پره از عکسای یه زمانی که عید، معنای دیگهای داشت. دوربینای قدیمی، فلاشای یهویی و عکسایی که وقتی چاپ میشدن، بیست سی تا از روشون تکثیر میشد.
عکاسیهای فردیس و شبرنگ و کیهان، شاهد گردش یه عالمه خاطره بودن، دستی به دستی میچرخیدن، تا بالاخره برسن به دست صاحباشون، قاب بشن، برن گوشهی طاقچه و آلبوم و بمونن برای همیشه…
انگار یه قرن گذشته از اون روزا. گروه واتساپی نداشتیم. یه تلفن میزدیم، یه قرار ساده میذاشتیم، و راه میافتادیم سمت خونهی مادربزرگ، دایی، خاله، عمه، عمو… مهمونی پشت مهمونی، شبنشینیهای طولانی، قصههای قدیمی، خندههای بیدلیل.
خیر و برکت تو خونهها موج میزد، دلها بیحساب و کتاب باز بود. مهمانی هر جا تموم میشد، میشد پاتوقمون و خانما دستبهکار میشدن، یه غذای ساده، اما دلی میپختن و دورهم مینشستن به گفتوگو، بینگاه به ساعت…
امروز یه آن، دلم هوای اون روزا رو کرد. روزایی که هنوز کرونا نیومده بود، هنوز تحریم معنا نداشت، هنوز نمیدونستیم دلار چیه و آمریکا کجای این جهان ایستاده. انگار دنیا سادهتر بود، بیدغدغهتر، گرمتر…
حالا چی؟ جمعهای خانوادگی آب رفته، آدمها تو لاک تنهاییشون فرو رفتن، بچهها پشت صفحهی گوشی و تبلت، ما هم گرفتار روزمرگی، ارتباطهامون شده محدود به پیامهای بیروح و دیدارهای اجباری تو مراسم عزا و عروسی؛ که اونم با این قیمتهای سرسامآور، دیگه انگار رو به انقراضه
کاش یه ماشین زمان داشتیم. برمیگشتیم به اون سالها، همون روزایی که بدون اینهمه گرفتاری، بی دغدغه زندگیمونو میکردیم.
چقدر پیر شدیم، چقدر یادمون رفت زندگی چیه…
حالا که سال نو شده، شاید یه بهانه باشه. یه بهانه برای برگشتن به سنتهای قشنگمون، برای زنده کردن رفتوآمدای قدیمی، برای جمع شدن دور هم، برای تکرار اون شادیهای فراموششده.
نذاریم بیشتر از این از هم دور بمونیم..
عیدتون مبارک ❤️