زارا امیدی، نویسنده جوان و جستوجوگر ایلامی، در سالهای اخیر با سه رمان مهم خود، جایگاهی قابل توجه در ادبیات معاصر ایران یافته است. او که نخستین اثرش را با عنوان *شاهپری* در سال ۱۳۹۸ از انتشارات ققنوس منتشر کرد، بهتدریج از روایتهای شهری و شخصی به جهان پرغلیان تاریخ، خشونت و حافظه جمعی گام گذاشته است. گفتوگوی پیشرو درباره رمان تازهاش، *نگذار ببرندم شارو*، بهانهایست برای بازخوانی مسیر فکری و ادبی او.
زارا امیدی در ابتدای گفتوگو با اشاره به آغاز مسیر نویسندگی خود گفت: نخستین تجربهام در عرصه رماننویسی با *شاهپری* رقم خورد؛ داستان دختری که میان ایلام و بغداد درگیر سرنوشتی پر از راز، خشونت و هویت میشود. دایی این دختر، قاچاقچی اسلحهای با گذشتهای تاریک است که حضورش مسیر زندگی شاهپری را دگرگون میکند و او را به دنیای انتخابها و اضطرابهای انسان معاصر پرتاب میکند.
او افزود: پس از آن، تصمیم گرفتم به زبان مادریام بازگردم و نخستین رمان کردی ایلامی با عنوان *هووز ملاکهت* را بنویسم؛ روایتی که در فضای خیال و باورهای بومی میگذرد. این اثر، داستان مردی فریبکار است که از ایمان و سادگی مردم برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند. خوشبختانه این رمان در جایزه کتاب سال استان مورد تقدیر قرار گرفت و همین تشویق، انگیزهای شد برای ادامه مسیرم به زبان کُردی.
امیدی در ادامه درباره تازهترین اثر خود گفت: سومین رمانم، *نگذار ببرندم شارو*، نقطه عطفی در نویسندگی من است. داستان درباره شارو، بازمانده نسلکشی کردهای عراق است که در تبعید و خلوت خود در سوئد، از طریق نقاشی، به بازسازی بخشهایی از تاریخ فراموششده مردمش میپردازد. در این رمان، نقاشی به زبان حافظه تبدیل میشود.
زارا امیدی در پاسخ به چرایی روایت داستان در دو خط زمانی موازی گفت:برای من، گذشته و حال در ذهن قربانیان خشونت سیاسی هرگز جدا نیستند. شارو در گذشته زندگی میکند و آسکی در حال، اما هر دو درگیر یک زخماند. دو خط زمانی، امکان بازتاب این همزیستی را فراهم میکند؛ خواننده هم با حافظۀ زیسته روبهرو میشود و هم با حافظۀ بازتابیافته.
او درباره نقاشیهای شارو که در رمان جایگاه ویژهای دارند، افزود:نقاشیهای شارو صرفاً آثار هنری نیستند، بلکه سندهاییاند از حقیقت. هر تابلو، روایتیست از درد، فقدان و مقاومت. هنر برای شارو نه پناهگاه، بلکه میدان نبرد است. او نمیتواند فریاد بزند، اما میتواند حقیقت را نقاشی کند.
امیدی با اشاره به دشواری خلق شخصیتهایی با گذشتههای پنهان گفت: بزرگترین چالش من، حفظ تعادل بین افشاگری و ابهام بود. نمیخواستم همهچیز را یکباره بگویم. گذشته باید با ریتمی انسانی و طبیعی آشکار شود، در رفتار، در نگاه، در تابلوهای شارو. مخاطب باید با کشف تدریجی رازها، وارد جهان درونی شخصیتها شود.
او درباره درهمتنیدگی حافظهها در این اثر توضیح داد:در رمان، حافظه فردی و جمعی بههم گره خوردهاند. حافظۀ شخصی شارو در دل حافظۀ جمعی انفال شکل گرفته. آسکی با مواجهه با این حافظه جمعی، در واقع در جستوجوی حافظه فردی خویش است. هیچکدام بر دیگری غلبه ندارد؛ هر دو مکملاند و همدیگر را معنا میکنند.
امیدی در پاسخ به پرسشی درباره مسیر تحول شخصیت آسکی گفت:آسکی در آغاز یک قربانی خاموش است، اما در روند روایت به کنشگر تبدیل میشود. مواجههاش با شارو، تابلوها و رازهای پنهان گذشته، او را از انفعال بیرون میکشد. کنجکاوی و جسارت او، مسیر روایت را پیش میبرد.

او افزود: آسکی در مسیر کشف حقیقت، با تابلوهایی روبهرو میشود که حامل حافظه و درداند. این نقاشیها، گذشته خانوادگیاش را برملا میکنند و به او کمک میکنند هویت گمشدهاش را بازتعریف کند. او درمییابد که برای شناخت خویش، باید با زخمهای تاریخ مواجه شود.
نویسنده *نگذار ببرندم شارو* درباره بازنمایی عملیات انفال در رمان گفت:هدفم مستندسازی نبود. مستندات تاریخی فراوان است، اما آنچه کمتر دیده شده، اثرات روانی و حافظهای این فجایع است. من تلاش کردم درد مردم عادی، ترسها، فراموشیها و زخمهای نادیده را نشان دهم؛ آنجا که تاریخ خاموش میماند، ادبیات میتواند سخن بگوید.
زارا امیدی درباره روح مقاومت در آثارش گفت:این رمان، نوعی ادبیات مقاومت است؛ نه در برابر دشمن بیرونی، بلکه در برابر فراموشی. مقاومت در برابر انکار و روایتهای رسمیای که انسان را به عدد تقلیل میدهند. من میخواستم صداهای خاموش را دوباره زنده کنم؛ همانهایی که شاید نامی در کتابهای تاریخ ندارند.
او در پاسخ به پرسشی درباره نحوه مواجهه با حساسیتهای سیاسی و تاریخی توضیح داد:سعی کردم روایت انسانی را حفظ کنم. نه شعار دادم، نه داوری تاریخی کردم. تمرکز من بر انسان بود؛ انسانی که میترسد، میجنگد، عشق میورزد و از نو زنده میشود. وقتی انسان را نشان دهی، حقیقت خودبهخود آشکار میشود.
امیدی در بخش پایانی گفتوگو افزود: حقیقت کامل، شاید هیچگاه قابل بازسازی نباشد، اما بازتابها ما را به آن نزدیک میکنند. رمان من مجموعهای از همین بازتابهاست. آنچه مهم است، صداقت در روایت است. خواننده در پایان با نسخهای هنری از حقیقت روبهرو میشود، اما این نسخه، از هر سندی صادقتر است.
او تأکید کرد:برای من، نوشتن نوعی شهادت است؛ شهادت به آنچه در حافظه جمعی مردم ما باقی مانده، به آنچه میخواستند فراموش شود. اگر رمان بتواند حتی ذرهای از این حافظه را زنده نگه دارد، رسالتش را انجام داده است.

